باز هم یاد پدرم
فردا سالگرد آقاجونه و من امروز از صبح اشکم بند نیومده، هنوز هروقت که یادش میکنم گرمای دستاشو تو دستم حس میکنم، دستاشو خیلی دوست داشتم. دلم میخواد همونطور که آقاجون برای ما پدری کرد، برای شما مادری کنم، یه جوری که وقتی مردم حتی اگر چند سال هم گذشت ، با فکر کردن به من دلتون آروم بشه، دوست دارم حتی بعد از مرگم باعث آرامش خاطرتون باشم. وبلاگ شما شده دفتر دل نوشته های من. ...