بردیابردیا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره
برسامبرسام، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

★☆★☆ دالی کوچولو ☆​★☆★

بدون عنوان

باز هم شنبه رسید و من وقتی از خونه به قصد اداره رفتم بیرون همه دنیا رو، همه مردم شهرو، همه جا رو سیاه دیدم. برای یه لحظه فکر کردم هنوز صبح نشده . اما انگار صبح شده  ساعت 7:20دقیقه  است خورشید خیلی وقته وسط آسمون داره خود نمایی می کنه. اما چرا دنیای من تاریکه؟ امروز دهمین روزه که تو تب داری و با وجود این همه آزمایش و بستری شدن هیچ پزشکی متوجه نشده مشکل از کجاست. ------------- چند قدم دورتر: عزیز دل مامان ! این روزا خیلی چیزا فراموش شده مثلاً خط و نشونهایی که برای هم کشیده بودیم تهدید ها ، لجبازیها  این روزها ما فقط به خوب شدن تو فکر می کنیم و فرصتی برای خودمون نداریم. عزیز دلم دعا می کنم که خدا سلامتیتو بر...
15 شهريور 1393

...

چه می شد اگر خدا، آنکه خورشید را چون سیب درخشانی در میانه آسمان جا داد آنکه رودخانه را به رقص در آورد و کوهها را بر افراشت چه می شد اگر او حتی به شوخی مرا و تورا عوض میکرد: مرا کمتر شیفته تو را زیبا کمتر   ------------------------------------------------------------------------------------------نزار قبانی------------- ...
12 شهريور 1393

بیمار خنده های توام

امروز شنبه است. معمولاً روز شنبه رو همه آدما خیلی با انرژی شروع می کنن چون که بالاخره یه روز کامل پیش خانواده بودن و استراحت کردن و تفریح کردن و ... امروز یکشنبه است و من صبح زود با تلخیهای  زیادی که این روزا روی همه جای زندگیم سایه انداخته از خونه به قصد اداره اومدم بیرون و خوشحال بودم . یه خوشحالی گس که این روزا زیاد دچارش می شم.  خوشحالم که دیروز ادامه ندادم و احساسات بدی رو که داشتم منتقل نکردم. خوشحالم که امروز بعد از سه روز تبت اومد پایین و من خیالم از  بزرگترین نعمت زندگیم راحت شد که سلامته ،  خوشحالم که اگر هیچ موفقیت دیگه ای تو زندگی ندارم، اما یک مادرم و این برام بزگترین موفقیته. خوشحالم ک...
8 شهريور 1393

کجا ؟ کی ؟ چی بود؟ من بودم یا ...

گاهی وقتا خودمو با اون یکی خودم اشتباه می گیرم. نمی دونم کجا باید کدوم مریم  باشم. یه دختر صبور واسه مامان جون و آقا جون؟ یه همکار قدرشناس و با روحیه واسه همکارا؟ یه دوست خوب واسه دوستان که هر جا دعوت می شه اول از همه حضور پیدا کنه؟ یه همسر شاد و مسئولیت پذیر واسه پدرت ؟ یه مادر مهربون واسه تو که هیچ وقت تنهات نذاره و شبا هر چقدر بی تابی کردی پا به پات بیدار بمونه و شکایتی نکنه؟ یا اینکه یه کارمند نمونه و آن تایم تو اداره؟ خلاصه که جونم واست بگه این روزا تکلیفم با خودم هم روشن نیست. تو بگو مادر خوبی تونستم باشم یا نه؟ این از هر چیزی واسم مهمتره.هر روزی که این پستو خو...
2 شهريور 1393

سفارشی دوستون دارم!

این یه آگهی تبلیغاتیه ؟ نه پس حتماً یه خبر سیاسیه؟               نه شاید یه مقاله باشه؟                        نه با با جان نه پس چیه؟                               این فقط یه پیامه .     واسه کی ؟   واسه همه اونایی که منو دوست دارن.    می خوام بگم منم...
25 مرداد 1393

فقط برای مهر آسا

تا این لحظه فکر می کردم هیچ کسی تو دنیا دلش به اندازه من غصه دار نیست.آخه آقاجونم مریض شده و دکترا خیلی سخت دارن تلاش می کنن که سلامتیشو برگردونن، زندگی من و همه خانواده هم تحت تاثیر این موضوع قرار گرفته. دیگه تحمل دیدن اینهمه عذاب کشیدنشو  نداریم. ولی امروز خیلی اتفاقی وب یکی  از نی نی وبلاگیها ( http://amiralimehrasa.niniweblog.com/)   رو می خوندم که واقعاً متأثر شدم وبا همه وجودم برای مهر آسا دعا کردم امیدوارم خدا به مادرش کمک کنه که بتونه محکم پشت مهر آسا بمونه. همین جا از شمایی که این پست رو می خونید خواهش می کنم که واسش دعا کنید. آخه این بچه های کوچولو تحملشون خیلی که.چرا باید اینجوری رنج بکشن؟ ...
18 مرداد 1393